-
[ بدون عنوان ]
1392/05/06 01:31
آن شب قدری که گویند اهل خلوت، امشب است یارب! این تاثیر دولت در کدامین کوکب است؟ تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است...
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/04 20:39
کی شب روان کویت آرند ره به سویت عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
-
[ بدون عنوان ]
1390/11/29 18:05
گاهی همه ی سونات ها را می گردم تا خودم را پیدا کنم بعضی از این سونات ها تطابق عجیبی با حال آن لحظه ام دارد انگار همه ی این قطعه را جایی برای من نوشتند
-
[ بدون عنوان ]
1390/10/17 23:20
بگذار آغوشم برای خودم بماند آن دورترها همه چیز سخت دردناک است لحظه ها هویتم را خواهند گرفت...
-
.
1389/02/12 15:59
جز آن لیوان که لکه های چای با روحش درآمیخته است و گرمایش ، سردی دستان مرا نوازش می دهد هیچ به تنهایی ام راه نخواهم داد و هرگز با آن گیلاس تو که سردی اش دست هایت را به خود آلوده است و تو جز آن هیچ نخواهی دید پیمانی نخواهم داشت
-
روزی ...
1388/02/31 11:48
من همین جا هستم . در بین این درخت های سبز ... بوی باران در همه جایِ راهم پیچیده است ... و من با دستانی خیس به راهم ادامه می دهم ... شاید روزی به آرزوهایم برسم...
-
راه...
1388/02/15 16:48
هو المحبوب باید مسیر را طی کند ، قدم هایش را بر می دارد . به وسط های راه می رسد و شاید راهش تازه از همین جا شروع می شود ... ناگهان همه چیز سخت می شود و شکل دیگری پیدا می کند ، در همین لحظه قدم هایش را تند و تند تر می کند مانند آرشه ای که ناگهان با شتاب کشیده می شود و دیوانه وار به حرکتش ادامه می دهد و در واقع اوج آهنگ...
-
هیچ
1387/12/10 16:38
وقتی قاصدک را از میان دستانت فوت می کنی تا برود... همان لحظه تمام می شود از آن به بعد دیگر عشق نیست فقط خاطره است!
-
بادبادک ها
1387/11/22 09:24
به نام آرام دلها قدم هایش کمی آرام تر شد،به آسمان نگاه کرد...آن بادبادک هایی که سال ها پیش نخشان از دستش رها شده بود به کجا رفته بودند؟! آسمان هنوز هم مثل همان وقتها آبی بود اما زمین رنگش را تغییر داده بود....چند قدمی که جلوتر رفت مغازه هایی را دید با عروسک های قرمز ...و آدم هایی که به دنبال گرانترین و عجیبترین کادوها...
-
امام...
1387/10/21 21:37
( هنگامی که آن مصائب ناگوار بر حسین علیه السلام وارد آمد بر پیکر وی سیصد و بیست و اندی ضربه نیزه و شمشیر و تیر یافت شد و روایت شده است که همگی این جراحتها از مقابل آن حضرت بوده است زیرا که حسین علیه السلام هیچ گاه [ به دشمن ] پشت نمی کرد. ) امالی صدوق / 139
-
یک دقیقه بیشتر
1387/09/30 16:33
بارونی سیاهش را پوشیده بود ... برف می بارید و همه جا را سفید کرده بود ...یک انار قرمز برداشت و رفت...رد پایش روی برف ها مانده بود ... زیر درخت پسرکی نشسته بود...دستهایش را بهم می مالید تا کمی گرم شود ...از شدت سرما و گرسنگی اشکهایش جاری شده بودند ...مرد کمی جلو رفت بارونی اش را روی او گذاشت و انار را به او داد و در...
-
بوی نم
1387/09/17 20:06
هوا سرد شده بود...در اتاق باز و حیاط کامل پیدا بود ...خیلی وقت بود اینجا نیومده بودیم ...بوی نمش رو دوست داشتم...روبه روی اتاق درخت انجیر بود ،بابا می گفت وقتی 8 سالش بود این درخت انجیر رو کاشته...انگار میان ترک دیوار صدای بچه گیشان مانده بود ...
-
انارشان...
1387/07/03 14:31
شب بود ...ده ساکت و آروم بود ...چراغ خونه ها روشن بود...رسیدیم کنار خونشون...خونشون بوی درخت می داد بوی بارون بوی انار...روی ایوون نشسته بودن روبه روی درخت انار... بارون استاد شجریان رو گوش می دادن و انار دون می کردن...حرفهایشان مثل دانه های انار بود و انارشان همیشه تازه...
-
امشب افطار دعوتی خود بهشت
1387/06/25 16:37
هو... وضو گرفت چادرش رو سرش کرد قرآن رو برداشت سوره ی اعراف آیه ی 127:استعینوا بالله و اصبروا .ساعت 7 شده بود.قرآن رو بست و گذاشت لبه پنجره .از مسجد صدای قرآن بلند شد چیزی به اذان نمونده بود به یاد سفره ی افطار افتاد اما چیزی نبود که...سفره رو پهن کرد . اول ماه رمضان بود اما سفره خالی مونده بود.چشماش خیس شد .پرده رو...
-
صدای پدر
1387/06/18 01:43
پنجره ی اتاق باز بود .بارون شدید بود.صدای پدرمریضش می آمد که برایش آواز می خواند .نور پنجره ها حیاط را روشن کرده بود .صدای پدر مهربان بود پدر بلند می خواند و اشکهایش...پدر از طوفان می گفت و هوا سرد می شد. پدر لبخندی داشت که بوی گل می داد لبخند پدر اشکهایش را پنهان و صدایش را مهربان می کرد. ناگهان صدای پدر آرام و آرام...
-
ماه خدا
1387/06/12 18:54
دعای روز اول ماه مبارک رمضان: اللهمَّ اجعل صِیامی فیهِ صِیامَ الصائِمین، وَ قِیامی فیهِ قِیامَ القائِمین، وَ نَبِّهنی فیهِ عَن نَومَةِ الغافِلین، وَ هَب لی جُرمی فیهِ یا اِلهَ العالَمین، وَاعفُ عَنّی یا عافِیاً عَنِ المُجرِمین . ----------------------------------------------------------------------------------------...
-
خدای مهربان
1387/05/17 22:19
کسی که مهربان نیست,خدا را نمی شناسد ,زیرا خدا مهر است. He that loveth not knoweth not God,for God is love
-
نگاهش به جایی دور بود
1387/05/06 00:57
به نام خدایی که آفرید... دخترک آرام آمد . نگاهش جایی دیگر بود جایی دور شاید در دنیایی دیگر .به شیشه های بسته فکر می کرد به شیشه هایی که تا چند ثانیه ی قبل پایین بودند و با آمدن او بالا می رفتند .باز هم حرفها و التماس های همیشگی آیا کسی هم بود که از پشت آن شیشه ها ی بسته به او فکر کند و به اینکه آیا ستاره ای هم دارد یا...
-
Some people...l
1387/05/01 20:28
Some people think it is unfair for God to put thorns on roses.Other praise Him for putting roses on thorns...!l
-
دوست داشتن
1387/05/01 20:19
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ( دکتر علی شریعتی)
-
معلمی یعنی آموختن اندیشیدن
1387/05/01 01:22
معلمی را ستایش می کنم که اندیشیدن را به من بیاموزد ، نه اندیشه ها را . ( استاد شهید مرتضی مطهری ) برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید -->
-
پیدایت نمی کنم
1387/04/31 19:52
شاید تقصیر من است زیرا که تو در این نزدیکی هایی و من در دورها دنبالت می گردم...کاش پیدایت کنم! ,و خدایی که در این نزدیکی ست
-
کاش سهراب هنوز هم بود ...
1387/04/30 19:27
مرغ مهتاب می خواند. ابری در اتاقم می گرید . گل های چشم پشیمانی می شکفد در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد مغرب جان می کند می میرد گیاه نارنجی خورشید در مرداب اتاقم می روید کم کم بیدارم نپندارید در خواب سایه ی شاخه ای بشکسته آهسته خوابم کرد اکنون دارم می شنوم آهنگ مرغ مهتاب و گل های چشم پشیمانی را پرپر می کنم
-
حدیث
1387/04/30 01:15
حضرت رضا علیه السلام شخصی را مشاهده کردند که میوهای را کاملاً نخورد و آن را از منزل خود به دور انداخت. امام علیه السلام ناراحت شدند و فرمودند: چرا این کار را انجام دادی اگر شما بی نیاز هستید به افراد نیازمند در جامعه اطعام کنید.کافی /6/297
-
غروب...
1387/04/29 14:49
هرگز برای غروب کردن خورشید گریه نکن زیرا آن وقت اشکهایت به تو مجال نمی دهد تا زیبایی های ستاره ها را ببینی!
-
مسافر
1387/04/29 03:09
دم غروب میان حضور خسته ی اشیا نگاه منتظری حجم وقت را می دید
-
تنهایی
1387/04/29 01:51
نه صدایم و نه روشنی طنین تنهایی تو هستم طنین تاریکی تو سکوتم را شنیدی؟ بسان نسیمی از روی خودم بر خواهم خواست درها را خواهم گشود در شب جاویدان خواهم وزید. چشمانت را گشودی: شب در من فرود آمد ((سهراب سپهری))
-
قطار خدا
1387/04/29 00:32
قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست ٬ کیست که با ما سفر کند ؟ کیست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟ قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند . از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود ....
-
وصیت
1387/04/28 17:00
آن زمان که دستان چالاک مرگ طومار هستی مرا در هم پیچید کامل ترین سرود آشتی را برایم ساز کنید!
-
Solo una mano d'angelo
1387/04/28 16:02
Solo una mano d'angelo intatta di seَ,del suo amore per se potrebbe offrimi la concavita del suo palmo perche vi riversi il mio pianto تنها دست فرشته ای نیالوده به خویش و عشق خویش می تواند پیاله ی دستانش را پذیرای اشک هایم کند Alda merini