من همین جا هستم . در بین این درخت های سبز ... بوی باران در همه جایِ راهم پیچیده است ... و من با دستانی خیس به راهم ادامه می دهم ... شاید روزی به آرزوهایم برسم...
هو المحبوب
باید مسیر را طی کند ، قدم هایش را بر می دارد .
به وسط های راه می رسد و شاید راهش تازه از همین جا شروع می شود ...
ناگهان همه چیز سخت می شود و شکل دیگری پیدا می کند ، در همین لحظه قدم هایش را تند و تند تر می کند مانند آرشه ای که ناگهان با شتاب کشیده می شود و دیوانه وار به حرکتش ادامه می دهد و در واقع اوج آهنگ همین جاست و بعد صدایی آرام ... و او در آن لحظه به هدفش رسیده است....