انارشان...

شب بود ...ده  ساکت و آروم بود ...چراغ خونه ها روشن بود...رسیدیم کنار خونشون...خونشون بوی درخت می داد بوی بارون بوی انار...روی ایوون نشسته بودن روبه روی درخت انار... بارون استاد شجریان رو گوش می دادن و انار دون می کردن...حرفهایشان مثل دانه های انار بود و انارشان همیشه تازه...