قطار خدا

قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬

لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهان کرد

و گفت: مقصد ما خداست ٬

کیست که با ما سفر کند ؟

کیست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟

کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟

قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند .

از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود .

در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ٬ کسی کم می شد .

قطار می گذشت و سبک می شد .

زیرا سبکی قانون راه خداست .

قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ به ایستگاه بهشت رسید .

پیامبر گفت :‌اینجا بهشت است .

مسافران بهشتی پیاده شوند . اما اینجا ایستگاه آخرین نیست .

مسافرانی که پیاده شدند ٬ بهشتی شدند .

اما اندکی ٬ باز هم ماندند ٬ قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .

آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت :

درود بر شما ٬ راز من همین بود .

آن که مرا می خواهد ٬ در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد .

و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید ٬ دیگر نه قطاری بود و نه مسافری ...

( نویسنده : خانم عرفان نظرآهاری )

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد